مبين مبين ، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 19 روز سن داره

پسرم شکوفه بهاری، دخترم شکوفه ی صورتی

٢٨ساله شدم.

يا لطيف... يك زمستانِ ديگر... هفتِ دوست داشتني ام😍 كيك و شمع و فووووتِ تو كادو و خنده و بغضِ تو اعتراضِ شيرينت! تولدِ منه چرا به مامان ميگيد مباركه؟ تولدم مبارك... خوب است زمستانهايمان برنامه داريم يلدا، تولد....تو كه باشي دليل هست... برنامه هايش با ما خنده هايش با تو! ٢٨ساله شدم، در كنارِ تو و حسينم. دركنارِ عزيزاني كه وجودشان آبِ حيات است و بس. خدايا شاكرم براي اين نعمت ها... دوستت دارم. مبين خوشحالم كه شبِ تولدم صدايم ميزني مامان. مبين خوشحالم از اينكه هستي.  مبين تو روشني، نوري....  الحمدلله شكرالله ماشاالله       ...
8 بهمن 1393

يلداي سه نفره

  يا عليم گلدونه ي مادر شب يلداي امسال سه نفره بود، با هم چيز كيك درست كرديم مرحله به مرحله...چيزكيكِ انار! نتيجه اماده شد و بساط يلدا را پهن كرديم... برايت توضيح دادم و حافظ خوانديم... پرسيدي مامان الان يلداس؟ گفتم بله گفتي يعني چيزكيك بخوريم؟ گفتم بله يعني من ميتونم امشب يك دقيقه بيشتر بهت بگم دوستت دارم😍 تو يلدايِ عمر مايي... خدايا شكرت براي وجودش.
8 بهمن 1393

یک روزِ داییناسوری...

یا رحیم... عزیز دل مامان... علاقه ی جدیدت شده داییناسورها و اژدها.... این کارتونِ اژدها رو هم دیدی و الان آرزوتِ یکی از اونا رو داشته باشی و بری روشون سوار شی و بری تو آسمون.. با هم تو اینترنت تحقیق میکنیم درباره شون... کدومشون بال داره....کدوم دمش قوی تره...کدوم علف خواره... اینجوری شد که یه روز جمعه دایی شهاب جون رو دعوت کردیم تا با هم چهارتایی بریم ژوراسیک پارک! یه پارک پر از داییناسورِ متحرک!!! قبلش براتون توضیح دادم که کجا میخوایم بریم و اینا واقعی نیستن و فقط برای شناختِ ما مجسمه های متحرک گذاشتن... هیجانِ توی صف موندنتون خیلی دیدنی بود....وارد پارک که شدید از این داییناسور به اون داییناسور میرفتید و دایی شها...
6 بهمن 1393

دل نوشت.....

هوالمبین... اینجا بسته نمی شود....هیچ گاه... وقتی دلیلِ این کلبه ی آبی فرشته ای چون تو باشد....پس همیشه دلیلی برای این دل نوشته ها هست... تو دلیلی...روشنی...نوری....هستی! پس من و انگشتهایم اینجاییم... مگر می شود تو باشی و حرفی برای گفتن نباشد؟ درست این روزها که شیرینیِ وجودت ثانیه ثانیه است.... قبل تر می پرسیدم....بچه ها تا چه سنی شیرینن؟ و جوابِ مادرها برایم عجیب بود... امروز من هم آن عجیبِ دیروز شدم....هر سنیشون شیرینیِ شگفت انگیز و تکرار نشدنیِ خودش رو داره... خدایا دل و جانم را به تو میسپارم که فالله حافظ.... دوستتون دارم همراهانِ همیشگیِ این خانه ی آبی...   ...
6 بهمن 1393
1